Saturday, July 3, 2010

دومین سالروز درگذشت یک دوست بسیار عزیز


دو سال پیش بود که روی موبایلم حدود 40 تا میس کال و 15 تا اس ام اس از تمامی دوستانم به من رسید.

اون موقع من در حال خدمت بودم و تازه از مرخصی برگشته بودم. جمعه ی قبلش با خود محمد برای تماشای مسابقات اسلالم رفته بودین. اما اون روزی که این تعداد زیاد از تماس رو دیدم اصلا نفهمیدم که چه اتفاقی افتاده. وقتی به پسر خالم زنگ زدم و اون خبر رو به من داد، انگار زمین و آسمان روی سرم خراب شد. حتی نتونستم برای مراسم صبحگاه گروهان برم. تا ظهر مثل دیوانه ها توی پادگان می گشتم. اما دیگه کاری از دستم بر نمی اومد. حتی جرعت نداشتم به دیدن خانواده اش برم.

و حالا دو سال گذشته

No comments:

Post a Comment